دلواپسي...

بانوي باران

دلواپسي...

من در اين دلواپسي ها نشسته ام تنها

مي خواهم با تو سخن بگويم

مي خواهم باز چهره ات را با همان لبخند كودكانه ببينم

مي خواهم هر چه انتهايش به اسم تو و ياد تو ختم مي شود

شعرهايم نا تمام ماندند ...

اسير دلتنگي شدم من ...

و خواب مرا به روياي با تو بودن مي رساند

كاش خيابان ها شلوغ سهم ما نبود...

اما غصه اي نخواهم خورد

اشكهايم را براي شانه هاي تو ذخيره خواهم كرد

حرف هاي ناتمامم را به روي ديوار قلبم حك مي كنم

و با ديدنت همه را تكميل مي كنم

پاييز از راه مي رسد

و ما دوباره به بودن و رسيدن

به انتهاي جاده ي سرنوشت مي انديشيم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:32 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه